در وصل هم ز عشق تو ای از شهریار گزیدهٔ غزلیات 85

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

1 در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

2 با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

3 دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

4 پروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمریست در هوای تو می‌سوزم و خوشم

5 خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم

6 باور مکن که طعنه طوفان روزگار جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

7 سروی شدم به دولت آزادگی که سر با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

8 دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان لب میگزد چو غنچه خندان که خامشم

9 هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

10 لب بر لبم بنه بنوازش دمی چو نی تا بشنوی نوای غزل‌های دلکشم

11 ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار این کار تست من همه جور تو می‌کشم

عکس نوشته
کامنت
comment