- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن
2 برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن
3 بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی چو صلح یار خواهی، بایدت از خویش رنجیدن
4 نگیری تا اجازت، از تأمل لب ز هم مگشا گران کن پله مقدار خود از حرف سنجیدن
5 بدرد عشق کاهیدن، ز کافر نعمتی باشد چو چین جبهه میباید زغم بر خویش بالیدن
6 تلاش گریه کن، بر روزگار خویشتن واعظ نزیبد جز بچاک سینه ها بسیار خندیدن