- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به فراغ دل زمانی نظری به ماهرویی به از آنکه چند شاهی، همه عمر های و هویی
2 نه ز دست نوجوانان به چمن شدم، ولیکن هوس جمال جانان نرود به رنگ و بویی
3 نفسم به آخر آمد، نظرم ندید سیرش بجز این نماند ما را هوسی و جستجویی
4 ببرید ناتوان را به طبیب آدمی کش که چو مرد نیست باری به نظاره چو اویی
5 چه خوش است مست ما را به کرشمه لعب چوگان که به خاک در نغلتد سر ما بسان گویی
6 به خدا که رشکم آید ز رخت به چشم خود هم که نظر دریغ باشد ز چنان لطیف رویی
7 دل من که شد ندانم چه شد آن غریب ما را که برفت عمر و نآمد خبرش به هیچ سویی
8 سخن سگان شبرو نزند مگر کسی را که شبیش بوده باشد گذری به گرد کویی
9 مکن، ای صبا، مشوش سر زلف آن پریوش که هزار جان خسرو به فدای تار مویی