1 در باغ می از نیک و بد مردم مست چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست
2 دانا که هلاک جاهلان دید در او کرد این شفقت که در بر وی همه بست
1 اگرچه خانه خرابی زباده ای ساقی است خراب جام شرابیم تا دمی باقی است
2 ز شوق روی تو خورشید را اشعه نور بصد هزار زبان در حدیث مشتاقی است
1 هرچند که یوسف بجمال از همه بیش است حسن نمکین تو بلای دل ریش است
2 چون گل همه تن آب حیاتی تو ولیکن چون خار دل آزار رقیبت همه نیش است
1 پایبوس آن بت سنگیندل یاقوتلب آرزو دارم شبی تا روز و روزی تا به شب
2 مردم از شوق لبش تا کی ادب دارم نگاه میروم گستاخ پیش و میکنم ترک ادب