1 در باغ می از نیک و بد مردم مست چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست
2 دانا که هلاک جاهلان دید در او کرد این شفقت که در بر وی همه بست
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست
1 از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا
2 شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا