در ازل قطرهٔ خونی که از خیالی بخارایی غزل 168

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

در ازل قطرهٔ خونی که ز آب و گِل شد

1 در ازل قطرهٔ خونی که ز آب و گِل شد دم ز آیین محبّت زد و نامش دل شد

2 بادهٔ شوق تو یارب چه شرابی ست کز او به یکی جرعه دلِ شیفته لایعقل شد

3 اوّل از هر دو جهان دیدهٔ من راه نظر بست و آنگاه تماشای تو را قابل شد

4 حاصل کار تو ای دل به جز این نیست ز عشق که سراسر همهٔ کار تو بی حاصل شد

5 گو مباش از طرف کار خیالی غافل که ز سودای خطت کار بر او مشکل شد

عکس نوشته
کامنت
comment