1 در آرزوی بوس و کنارت مردم وز حسرت لعل آبدارت مردم
2 قصه نکنم دراز کوتاه کنم بازآ بازآ کز انتظارت مردم
1 حُسنت به اتفاقِ مَلاحت جهان گرفت آری به اتفاق، جهان میتوان گرفت
2 افشایِ رازِ خلوتیان خواست کرد شمع شکر خدا که سِرِّ دلش در زبان گرفت
1 کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است
2 بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر چه وقتِ مدرسه و بحث کشف کَشّاف است؟
1 به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است بکُش به غمزه که اینش سزایِ خویشتن است
2 گرت ز دست برآید مرادِ خاطرِ ما به دست باش که خیری به جایِ خویشتن است
1 جای حضور و گلشن امن است این سرای زین در به شادمانی و عیش وطرب در آی
2 ای کاخ دولتی تو چه کاخی که مدرج است در شاخسار گلشن تو سایه همای
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به