1 در دایرهٔ وجود موجود علیست اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست
2 گر خانهٔ اعتقاد ویران نشدی من فاش بگفتمی که معبود علیست
1 چون پیمبر دید آن بیمار را خوش نوازش کرد یار غار را
2 زنده شد او چون پیمبر را بدید گوییا آن دم مر او را آفرید
1 چونک صوفی بر نشست و شد روان رو در افتادن گرفت او هر زمان
2 هر زمانش خلق بر میداشتند جمله رنجورش همیپنداشتند
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد