- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در عرق شد چو رخش ز آتش می تابی خورد وه که زان روی عرقناک دلم آبی خورد
2 در خیال خم آن طاق دو ابرو دل من ای بسا می که بهر گوشه محرابی خورد
3 چون بپوشم ز کس این قصه که با همچو منی آفتابی چو تو می در شب مهتابی خورد
4 فکر روزی چکند کس که دلم آب حیات از خضر جستی و از خنجر قصابی خورد
5 کی دل اهلی مسکین بسلامت باشد زینهمه سنگ ملامت که بهر بابی خورد