در عرق شد چو رخش ز آتش می از اهلی شیرازی غزل 446

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

در عرق شد چو رخش ز آتش می تابی خورد

1 در عرق شد چو رخش ز آتش می تابی خورد وه که زان روی عرقناک دلم آبی خورد

2 در خیال خم آن طاق دو ابرو دل من ای بسا می که بهر گوشه محرابی خورد

3 چون بپوشم ز کس این قصه که با همچو منی آفتابی چو تو می در شب مهتابی خورد

4 فکر روزی چکند کس که دلم آب حیات از خضر جستی و از خنجر قصابی خورد

5 کی دل اهلی مسکین بسلامت باشد زینهمه سنگ ملامت که بهر بابی خورد

عکس نوشته
کامنت
comment