-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در چهره بی شرم، نشانی ز صفا نیست تف باد برآن رو که در آن آب حیا نیست
2 از ذل طمع رست، هرآنکس که به کم ساخت شهریست قناعت که در آن نام گدا نیست
3 راضی به دل آزادی یاران نتوان بود از همنفسان شکر کسی را غم ما نیست
4 از هیچ کسم، چشم کسی نیست ز یاران زآن رو که مرا هیچ کسی غیر خدا نیست
5 با نقش جهان، دل نپسندیده به عقبی است آری زر این شهر در آن شهر روا نیست
6 هرچند که پر زشت بود طاعتم، این هست کز بسکه بدی هست در آن، جای ریا نیست
7 واعظ چه کنی شکوه شب و روز، ز پیری هستت به عصا دسترس، ار قوت پا نیست