-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا برآید نفس از عشق دمی باید زد بر سر کوی محبت قدمی باید زد
2 چهره برخاک در سیمبری باید سود بوسه برصحن سرای صنمی باید زد
3 هر دم از کعبهٔ قربت خبری باید جست خیمه برطرف حریم حرمی باید زد
4 هر شب از دفتر سودا ورقی باید خواند وز جفا بر دل پر خون رقمی باید زد
5 هر نفس ز آتش دل خاک رهی باید شد هر دم از سوز جگر ساز غمی باید زد
6 گر نخواهد که برآشفته شود کار جهان دست در حلقه زلف تو کمی باید زد
7 کام جان جز ز برای تو نمیشاید خواست راه دل جز بهوای تو نمیباید زد
8 گر چه ما را نبود یک درم اما هر دم سکه مهر ترا بر درمی باید زد
9 خیز خواجو که چو افلاس شود دامن گیر دست در دامن صاحب کرمی باید زد