1 در خیال وصل جفا پیشه من است فکر محال بین که در اندیشه من است
2 ای آنکه سنگ جور بمستان خود زنی قصدت شکستن دل چون شیشه من است
3 دشمن بسوزن مژه خار از دلش کشی این خار خار در رگ و در ریشه من است
4 من آن سگم که شیر فلک رشک من برد از آن شرف که کوی تو سر بیشه من است
5 ترسم که قصه لب شیرین چو کوهکن بیخ مرا کند که زبان تیشه من است
6 اهلی مرا زعشق جوانان گزیر نیست من پیر بت پرستم و این پیشه من است
7 گرت بمهر خرد ور بجور بفروشد درین معامله اهلی چه اختیارتر است