- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در عشق تو من توام تو من باش یک پیرهن است گو دو تن باش
2 چون یک تن را هزار جان هست گو یک جان را هزار تن باش
3 نی نی که نه یک تن و نه یک جانست هیچند همه تو خویشتن باش
4 چون جمله یکی است در حقیقت گو یک تن را دو پیرهن باش
5 جانا همه آن تو شدم من من آن توام تو آن من باش
6 ای دل به میان این سخن در مانندهٔ مرده در کفن باش
7 چون سوسن ده زبان درین سر میدار زبان و بی سخن باش
8 یک رمز مگوی لیک چون گل میخند خوش و همه دهن باش
9 گر گویندت که کافری چیست گو عاشق زلف پر شکن باش
10 ور پرسندت که چیست ایمان گو روی ببین و نعرهزن باش
11 گر روی بدین حدیث داری چون ابراهیم بتشکن باش
12 ور گویندت ببایدت سوخت تو خود ز برای سوختن باش
13 ور کشتن تو دهند فتوی در کشتن خود به تاختن باش
14 مانند حسین بر سر دار در کشتن و سوختن حسن باش
15 انگشتزن فنای خود شو وانگشت نمای مرد و زن باش
16 گه ماده و گاه نر چه باشی گر مرغی ویی نه چون زغن باش
17 انجام ره تو گفت عطار رسوای هزار انجمن باش