- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در عشق روی او ز حدوث و قدم مپرس گر مرد عاشقی ز وجود و عدم مپرس
2 مردانه بگذر از ازل و از ابد تمام کم گوی از ازل ز ابد نیز هم مپرس
3 زین چار رکن چون بگذشتی حرم ببین وانگاه دیده برکن و نیز از حرم مپرس
4 آنجا که نیست هستی توحید، هیچ نیست زانجای درگذر به دمی و ز دم مپرس
5 لوح و قلم به قطع دماغ و زبان توست لوح و قلم بدان و ز لوح و قلم مپرس
6 کرسی است سینهٔ تو و عرش است دل درو وین هر دو نیست جز رقمی وز رقم مپرس
7 چون تو بدین مقام رسیدی دگر مباش گم گرد در فنا و دگر بیش و کم مپرس
8 یک ذره سایه باش تو اینجا در آفتاب اینجا چو تو نهای تو ز شادی و غم مپرس
9 هر چیز کان تو فهم کنی آن همه تویی پس تا که تو تویی ز حدوث و قدم مپرس
10 عطار اگر رسیدی اینجایگاه تو در لذت حقیقت خود از الم مپرس