در عشق از آن خوشدلم از از خیالی بخارایی غزل 274

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

در عشق از آن خوشدلم از چشم ترِ خویش

1 در عشق از آن خوشدلم از چشم ترِ خویش کاو صرف رهت کرد به دامن گهر خویش

2 ما را که امید نظر مرحمت از توست هر لحظه چه رانی چو سرشک از نظر خویش

3 زین سان که دلم با سرِ زلف تو در آویخت تا عاقبت کار چه آرد به سر خویش

4 آنروز زدم از صفت بی خبری دم کز هیچ زبانی نشنیدم خبر خویش

5 گفتم که سراپای خیالی همه عیب است من نیز به نوعی بنمودم هنر خویش

عکس نوشته
کامنت
comment