-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در ره او راهرو پای چه باشد به سر چشم گشا و ببین سر پدر با پسر
2 آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر
3 جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش صورت ما را بدان معنی ما را نگر
4 هر چه تو داری از آن چشم گشا و ببین زان که به نزدیک ما آنی و چیزی دگر
5 ذوق حریفان ما عقل نداند که چیست عشق بگوید به تو عقل ندارد خبر
6 ذات یکی و صفات بی عد و بی شمار عین یکی در هزار می نگر و می شمر
7 تخت ولایت تمام یافتم از جد خود داد به من سیدم خلعت تاج و کمر