1 در عشق باز خود را دیوانه کردم از سر یارب، فرو مبادا این می که خوردم از سر
2 سربهر خاک گشتن پیش درش نهادم چه جای آنکه، یاران روبند گردم از سر
3 مهره ز تن جدا شد، در تن ز هجر جانان عشق و بلا ازین پس بازنده کردم از سر
4 خواهم شد امشب آن سو می بایدم ازان رو ای گریه، سرخ گردان رخسار زردم از سر
5 جانا، بهار حسنت آغاز سبزه دارد شد وقت آن که اکنون دیوانه گردم از سر
6 مطرب به نوک غمزه بگشای سینه من بخراش ریش کهنه، کن تازه دردم از سر
7 رفت آنکه بود خسرو نیکو ز شاهد و می ای دل، گواه باشی کاقرار کردم از سر