در بیان عارف از عمان سامانی گنجینة الاسرار 18

عمان سامانی

عمان سامانی

عمان سامانی

در بیان عارف شدن به مراتب جانبازان راه حقیقت از در ارادت به شیخ طریقت از ر اه مراقبه گوید:

در بیان عارف شدن به مراتب جانبازان راه حقیقت از در ارادت به شیخ طریقت از ر اه مراقبه گوید: ,

2 باز هستی، طاقتم را طاق کرد دفتر صبر مرا؛ اوراق کرد

3 یادم آمد؛ خلوتی خالی ز غیر پیری اندر صدر آن، یادش بخیر

4 خم صفت، صافی دل و روشن ضمیر خضروش، گمگشتگان را دستگیر

5 مر مرا از حال خویش افزوده حال خواب بود این می ندانم یا خیال؟!

6 هشت بر زانو، سر تسلیم من خواست تا سری ...

7 پس لب گوهر فشان آورد پیش پیشتر بردم دو گوش هوش خویش

8 از دم آن مقبل صاحب نظر گشتم از شور شهیدان، با خبر

9 عالمی دیدم ازین عالم، برون عاشقانی، سرخ رو یکسر ز خون

10 دست بر دامان واجب، بر زده خود ز امکان خیمه بالاتر زده

11 گرد آن شمع هدی از هر کنار پرزنان و پرفشان، پروانه‌وار

12 ترسم از این بیشتر، شرحی دهم تار تن را، نطق بشکافد ز هم

13 ز آنکه در گوش من آن والانژاد گفت، اما رخصت گفتن نداد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر