در هر سخن، سخنور صد تاب از واعظ قزوینی غزل 265

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد

1 در هر سخن، سخنور صد تاب میخورد این بوستان ز خون جگر آب میخورد

2 کج تابی حسود همان میکند دراز هرچند رشته سخنم تاب میخورد

3 گول زبان نرم، ز نارستان مخور ماهی ز طعمه، بازی قلاب می خورد

4 شاداب خوبی است ز بس عارض خوشش هرجا که میرسد دل من آب میخورد

5 چون غنچه ام، ز خانه خرابی شکسته دل این باغ گویی آب ز سیلاب میخورد

6 دایم بود مدار بزرگان ز کوچکان از دجله پشته آب به دولاب میخورد

7 خون میچکد چو تاک ز مد نگاه من گویا ز چشمه سار رخت آب میخورد

8 باشد برای روزی ما گردش فلک این چرخ بهر رشته ما تاب میخورد

9 باشد به یاد بستر خاکسترش اگر واعظ فریب جامه سنجاب میخورد

عکس نوشته
کامنت
comment