-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در زبان خبطی سخن را از بها می افگند در قلم مویی رقم را از صفا می افگند
2 سختی احوال باشد مایه فرخندگی استخوان حق سعادت بر هما می افگند
3 اره آمد شد درها، برای خرده یی زود نخل اعتبارت را ز پا می افگند
4 شادی بسیار در دل بسکه ادبار آورست خنده پر زور کس را بر قفا می افگند
5 محفلی گردد مکدر، از مکدر خاطری خانه یی را دود شمعی از صفا می افگند
6 میکند هر برتری بر زیر دست خویش زور جسم تا استاده، ثقل خود بپا می افگند
7 نیست از خست اگر واعظ قناعت پیشه شد مفلسی کس را بفکر کیمیا می افگند