-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عجب دارم گر او حالم نداند که مشک و بی زری پنهان نماند
2 یقینم کان صنم بر ناتوانان اگر رحمت نماید میتواند
3 دلم ندهد که ندهم دل بدستش گرم او دل دهد ور جان ستاند
4 بفرهاد ار رسد پیغام شیرین ز شادی جان شیرین برفشاند
5 اگر دهقان چنان سروی بیابد بجای چشمه بر چشمش نشاند
6 سرشکم میدود بر چهرهٔ زرد تو پنداری که خونش میدواند
7 نمیبینم کسی جز دیدهٔ تر که آبی بر لب خشکم چکاند
8 بجامی باده دستم گیر ساقی که یکساعت ز خویشم وا رهاند
9 صبا گر بگذری روزی بکویش بگو خواجو سلامت میرساند