-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از بسکه شدم جامه دران نعره زنان هم دست و دلم از کار شد و تاب و توان هم
2 هرچند زند آتش عشق تو زبانه ظاهر نکنم بلکه نیارم بزبان هم
3 خود را چه بفتراک تو بندم که سر من لایق نبود گر فکنی پیش سگان هم
4 گر خنده زند لعل تو در پوست نگنجد صد تنگدل از شادی و صد غنچه دهان هم
5 نامم بغلام است نشان ور تو نخواهی بر صفحه هستی نهلم نام و نشان هم
6 پیش تو کم از خاک رهست ایشه خوبان گر صرف رود مال و منال و سر و جان هم
7 کی مژده شادی رسد از وصل به اهلی شادست بغم کاش میسر شود آن هم