-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من خاک آن بادم که او بوی دلارام آورد در آتشم ز آب رخش کاب رخ من میبرد
2 آنکو لبش گاه سخن هم طوطی و هم شکرست طوطی خطش از چه رو پر بر شکر میگسترد
3 سرو از قد چون عرعرش گل پیش روی چون خورش این دست بر سر میزند و آن جامه بر تن میدرد
4 من تحفه جان میآورم بهر نثار مقدمش وان جان شیرین از جفا ما را بجان میآورد
5 زلف سیه کارش نگر و آنچشم خونخوارش نگر کاین قصد جانم میکند و آن خون جانم میخورد
6 هنگام تیر انداختن گر بر من آرد تاختن در پای او سر باختن عاشق بجان و دل خرد
7 بگذشتی و بگذاشتی ما را و هیچ انگاشتی جانا ز خشم وآشتی بگذر که این هم بگذرد
8 گه گه به چشم مرحمت برما نظر میکن ولی سلطان ز کبر و سلطنت در هر گدائی ننگرد
9 زان سنبل عنبر شکن خواجو چو میراند سخن مییابم از انفاس او بوئی که جان میپرورد