منم آئینهٔ حقیقت از شاه نعمت‌الله ولی غزل 880

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

منم آئینهٔ حقیقت یار

1 منم آئینهٔ حقیقت یار گرچه باشد حقیقت آینه دار

2 نور چشم من است و در دیده نیست جز روی خوب او دیدار

3 خانه خالی و یار در خلوت لیس فی الدار غیره دیار

4 در خرابات عشق می گردیم عاشق و رند و لاابالی وار

5 نتوان یافت در همه عالم همچو من دردمند دُردی خوار

6 فارغ از محتسب گرفته شراب آمده مست بر سر بازار

7 همدمم جام و محرمم باده نعمت الله حریف و ساقی یار

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر