1 با تو سخنم ز باد بی سنگ ترست کارم بر تو ز آب بیرنگ ترست
2 چشم و دهن تو ای بت عشوه فروش چون دست و دلم ز یکدگر تنگ ترست
1 باز خورشید قصد بالا کرد باز آثار خوب مبدا کرد
2 ماه منجوق گل پدید آورد علم نو بهار پیدا کرد
1 دگر باره چه صنعت کرد باما سپهر سر کش فرتوت رعنا
2 بیک بازی سوی تحت الثری برد برونق رفته کاری چون ثریا
1 ایکه خورشید ز رای تو منور گردد عالم از نفحه خلق تو معطر گردد
2 خواجه شرق امین الدین صالح که فلک پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد