1 با تو سخنم ز باد بی سنگ ترست کارم بر تو ز آب بیرنگ ترست
2 چشم و دهن تو ای بت عشوه فروش چون دست و دلم ز یکدگر تنگ ترست
1 زهی تو حاکم عدل و جهان ترا محکوم زهی بحم تو گردن نهاده چرخ ظلوم
2 فکنده صیت تو در گوش روزگار طنین کشیده رای تو بر روی آفتاب رقوم
1 همه میامن این روزگار میمون باد همه سعدت این حضرت همایون باد
2 برآسمان معالی و اوج برج شرف قران مشتری و آفتاب میمون باد
1 کیست که پیغام من بشهر شروان برد یک سخن ازمن بدان مرد سخندان برد
2 گوید خاقانیا اینهمه ناموس چیست نه هرکه دو بیت گفت لقب زخاقان برد