- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیم است که صد آه برآرم ز جگر من تا بی تو چرا میبرم این عمر به سر من
2 آگاه از آنم که به جز تو دگری نیست و آگاه نیم از بد و از نیک دگر من
3 عمری ره تو جستم و چون راه ندیدم کم آمدم آنجا ز سگ راهگذر من
4 دل سوخته زانم که کنون از سرخامی کردم همه کردار نکو زیر و زبر من
5 در کوی خرابات و خرافات فتادم وآنگاه بشستم به میی دامنتر من
6 پر کردم از اندوه به یک کوزهٔ دردی هر لحظه کناری ز خم خونجگر من
7 وامروز درین حادثه دانی به چه مانم در نزع فرومانده چون شمع سحر من
8 مردان چو نگین مانده در حلقهٔ معنی وز حلقه به درمانده چو حلقه به در من
9 ای دوست به عطار نظر کن که ندارم جز بی خبری از ره تو هیچ خبر من