از بس که روز و شب غم بر از عطار نیشابوری غزل 473

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

از بس که روز و شب غم بر غم کشیده‌ام

1 از بس که روز و شب غم بر غم کشیده‌ام شادی فکنده‌ام غم بر غم گزیده‌ام

2 شادی به روی غم که غمم غمگسار گشت کم غم چو روی شادی عالم بدیده‌ام

3 گر نیز شادی است درین آشیان غم من شادیی ندیده‌ام اما شنیده‌ام

4 کس را مباد با من و با درد من رجوع زیرا که درد عشق مسلم خریده‌ام

5 تا کی ز درد عشق زنم لاف چون ز نفس دایم به دل رمیده به تن آرمیده‌ام

6 هرگز دمی نیافته‌ام هیچ فرصتی چندانکه با سگان طبیعت چخیده‌ام

7 گرچه قدم نداشته‌ام در مقام عدل باری ز اهل ظلم قدم در کشیده‌ام

8 در گوشه‌ای نشسته بسی خون بخورده‌ام بر جایگه فسرده بسی ره بریده‌ام

9 عمرم گذشت در بچه طبعی و من هنوز از حرص و آز چون بچهٔ نا رسیده‌ام

10 هر روز در خزانهٔ عطار کمتر است دری که از سفینهٔ دانش گزیده‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment