1 در خرابات گرد گردیدم ساقی رند سرخوشی دیدم
2 عاشقانه گرفتمش به کنار عارفانه لبش ببوسیدم
3 ذوق مستی و حال میخواران نازکانه از او بپرسیدم
4 گفت ناخورده می چه دانی چیست داد جامی و کل بنوشیدم
5 حال سید به ذوق دانستم ور همه نور او عیان دیدم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بیا ای ساقی مستان خدا را که مشتاقند سر مستان خدا را
2 اگر خرقه نمی گیری گروگان بده جامی به درویشان خدا را
1 تا ز نور روی او گشته منور آفتاب نور چشم عالمست و خوب و درخور آفتاب
2 وصف او گوید به جان شاه ، فلک در نیمروز مدح او خواند روان در ملک خاور آفتاب
1 به سر خواجه کلان که مرا نبُود میل با کلاه شما
2 دنیی و آخرت نمی طلبم این و آن از کجا و ما ز کجا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به