- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای پارسا که دایم رو در نماز داری سرّ که می سرایی راز که می گذاری
2 از طاق ابروانش رو کرده ای به محراب در پیش خویش تا کی دیوار کژ برآری
3 تا با غمش قرینم خون خوردن است کارم کار من از غم این است باری تو در چه کاری
4 آنجا که عشقبازان تحفه ز طاعت آرند ما تحفه یی نداریم بیرون ز شرمساری
5 ما گرچه بیرهی را از سر نمی گذاریم تو بر طریق رحمت باشد که درگذاری
6 گردن بنه خیالی باشد که بار یابی کز سرکشی نیابی توفیق لطف باری