1 ز عشقت بیقرارم، با که گویم؟ ز هجرت خوار و زارم، با که گویم؟
2 نمی پرسی ز احوالم که چونی پریشان روزگارم، با که گویم؟
3 همی خواهم که بفرستم سلامی چو یک محرم ندارم، با که گویم؟
4 نه یک محرم که راز دل توان گفت فراوان راز دارم، با که گویم؟
5 دلم بردی، غم کارم نخوردی خراب است روزگارم، با که گویم؟
6 ندارد جز تمنای تو خسرو جمالت دوست دارم، با که گویم؟
دیدگاهها **