قامتم گردید چون قلاب، از واعظ قزوینی غزل 461

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل

1 قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل میکند صیدم باین قلاب صیاد اجل

2 از حواس و از قوی، دیگر بما چیزی نماند خرمن تن رفته رفته، رفت بر باد اجل

3 چون گران شد گوش، واکن چشم ازین خواب گران این گرانی، هست در گوش تو فریاد اجل

4 قد چو خم شد، گردن تسلیم میباید کشید بر تو باشد قد خم، شمشیر جلاد اجل

5 سخت سستی گشته زور آور ز پیری، وقت شد وارهیم از زحمت این تن، به امداد اجل

6 هست وقت آنکه فکر خود کنم واعظ، ولی کرده ام خود را فراموش از غم یاد اجل

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر