- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از جهت ره زدن راه درآرد مرا تا به کف رهزنان بازسپارد مرا
2 آنک زند هر دمی راه دو صد قافله من چه زنم پیش او او به چه آرد مرا
3 من سر و پا گم کنم دل ز جهان برکنم گر نفسی او به لطف سر بنخارد مرا
4 او ره خوش میزند رقص بر آن میکنم هر دم بازی نو عشق برآرد مرا
5 گه به فسوس او مرا گوید کنجی نشین چونک نشینم به کنج خود به درآرد مرا
6 ز اول امروزم او میبپراند چو باز تا که چه گیرد به من بر کی گمارد مرا
7 همت من همچو رعد نکته من همچو ابر قطره چکد ز ابر من چون بفشارد مرا
8 ابر من از بامداد دارد از آن بحر داد تا که ز رعد و ز باد بر کی ببارد مرا
9 چونک ببارد مرا یاوه ندارد مرا در کف صد گون نبات بازگذارد مرا