من نه آنم که بنالم ز دل افکاری از اهلی شیرازی غزل 877

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

من نه آنم که بنالم ز دل افکاری خویش

1 من نه آنم که بنالم ز دل افکاری خویش که مرا غایت کام است جگر خواری خویش

2 کام دل از تو نجویم که بسی خوش دارم خار خار جگر و سوز دل و زاری خویش

3 ای طبیب ار نکنی چاره من وقت خوش است که من خسته خوشم نیز به بیماری خویش

4 گر نشد روزی من روز وصال تو بس است شب تنهایی و کنج غم و بیداری خویش

5 صبر اگر یار بود در غم دل اهلی را گر تو یارش نشوی بس بودش یاری خویش

6 ماه در بازار حسنش لب روی اندوه است مشتری گو واقف ای قلب زر اندوه باش

7 دل بفکر آن دهان آسوده در کنج عدم چون دلت آسوده شد اهلی ز غم آسوده باش

عکس نوشته
کامنت
comment