-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی کنم تو به جان چوگان زنی، گر من سراندازی کنم
2 پوستی دارم که در وی نقد هستی هم نماند با خریداران غم چون کیسه پردازی کنم؟
3 با خیالت جان به یک تن، کی روا باشد که من با فرشته دیو راخانه به انبازی کنم
4 شرم باد ار جان دشمن کشته را گویم غمت پیش دشمن کی سزد کز دوست غمازی کنم؟
5 چند نالانم درین ویرانه دور از کوی تو من نه آن مرغم که با بلبل هم آوازی کنم
6 آفتابم در پس دیوار هجران ماند و من سایه را مانم که با دیوار همرازی کنم
7 چشم او ترکی ست مست و خنجر خونی به دست وه که با این مست خونی چند جانبازی کنم؟
8 سرو گفتش «خط دهم از سبزه پیش بندگیش گر ز آزادی برم با خود سرافرازی کنم »
9 هر کسی گوید که «گو حال خودش، خسرو، به شعر» دل کجا دارم که دعوی سخن سازی کنم