- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برونم از دل پر خون نمی شوی، چه کنم؟ ز جان سوخته بیرون نمی شوی، چه کنم؟
2 تویی به حسن چو لیلی، ولیک هیچ شبی انیس خاطر مجنون نمی شوی، چه کنم؟
3 به یک فسون که بگردی، در آمدی به دلم کنون ز دل به صد افسون نمی شوی، چه کنم؟
4 هزار قصه نوشتم ز خون دل بر تو تو هیچ بر سر مضمون نمی شوی چه کنم
5 به جان تو که فراموش نیستی نفسی اگر چه می شدی، اکنون نمی شوی، چه کنم؟
6 ز دیده رفتن این خونم، آخر از جایی ست ولی تو آگه ازین خون نمی شوی، چه کنم؟
7 مگو به طعن که خسرو مکن فراموشم کنم اگر بشوی، چون نمی شوی چه کنم؟