- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست که می زند دم بیگانگی و همدم نیست
2 تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست
3 به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر وگرنه حالش ازین گونه نیز در هم نیست
4 هزار سال ترا بینم و نگردم سیر ولی دریغ که بنیاد عمر محکم نیست
5 یکی ز تیغ و یکی از سنان همی ترسد مگوی هیچ کزینها غم و ازان هم نیست
6 به جان خسرو، اگر زانکه صد هزار غم است درون جان تو اینست غم، دگر غم نیست