- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیوانه دلم زلف پریشان که دارد جانم شکن طره پیچان که دارد
2 شبهاست که رفته ست ز من خواب و ندانم کان خواب مرا غمزه فتان که دارد
3 خالی ست به کنج لب خونخواره او، وای کان داغ برای دل بریان که دارد
4 خلقی به سر کوی وی، از شوق بمردند آن مست شبانه خبر از جان که دارد
5 هر صبح رود هوش من خسته و یارب این باد گذر بر سر بستان که دارد
6 در خانه دل آمد و بیرون نرود هیچ زین ترک بپرسید که فرمان که دارد
7 یک شهر پر از فتنه و تو بی خبر، آری کافر صفتان را غم ایمان که دارد
8 بیچاره دلم این جگر سوخته کز تست نزد که برد، پیش نمکدان که دارد
9 این سر که لگدکوب تو شد، گر تو نخواهی خسرو چه کند در ره جولان که دارد