ماهم که هاله ای به از شهریار گزیدهٔ غزلیات 19

ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است

1 ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است دائم گرفته چون دل من روی ماهش است

2 دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند شرح خزان دل به زبان نگاهش است

3 دیدم نهان فرشته شرم و عفاف او آورده سر به گوش من و عذرخواهش است

4 بگریخته است از لب لعلش شکفتگی دائم گرفتگی است که بر روی ماهش است

5 افتد گذار او به من از دور و گاهگاه خواب خوشم همین گذر گاه گاهش است

6 هر چند اشتباه از او نیست لیکن او با من هنوز هم خجل از اشتباهش است

7 اکنون گلی است زرد ولی از وفا هنوز هر سرخ گل که در چمن آید گیاهش است

8 این برگهای زرد چمن نامه های اوست وین بادهای سرد خزان پیک راهش است

9 در گوشه های غم که کند خلوتی به دل یاد من و ترانه من تکیه گاهش است

10 من دلبخواه خویش نجستم ولی خدا با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است

11 در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است

عکس نوشته
کامنت
comment