1 من که چون لاله ز داغ تو بر افروخته ام رخ بر افروخته ام از می و دلسوخته ام
2 رشته جان مرا سوزن مژگان تو بس زین سبب چشم و دل از هر دو جهان دوخته ام
3 غرقه بحر غمم چاره من خاموشیست گرچه در دل همه خون چون صدف اندوخته ام
4 باطن از مهر تو چون جام جمم غیب نماست تا نگویی که همین ظاهری افروخته ام
5 در دهن نام حبیب است چو طوطی اهلی که ز استاد همین یکسخن آموخته ام