ای ز خورشید رخت هر ساعتم از اهلی شیرازی غزل 828

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ای ز خورشید رخت هر ساعتم سوزی دگر

1 ای ز خورشید رخت هر ساعتم سوزی دگر مهر تو سوزنده تر هر روز از روزی دگر

2 بس نبودت خوی بدجانان که بهر سوز من می نشینی هر دم از نو با بدآموزی دگر

3 دل که در دست تو دادم به که نستانم ز تو سینه پر حسرت چه جویم محنت اندوزی دگر

4 ای ملول از دیدن من کی ملامت دادمی گر دلم خرسند گشتی از دل افروزی دگر

5 بی تو آهی زد دل شوریده و خلقی بسوخت آه اگر اهلی کشد آه جگر سوزی دگر

6 محبت نیست پایانش بغیر از جان فدا کردن اگر اهل دلی اهلی محبت را بپایان بر

عکس نوشته
کامنت
comment