مرا دردی است کز درمان کس از اهلی شیرازی غزل 632

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

مرا دردی است کز درمان کس تسکین نخواهد شد

1 مرا دردی است کز درمان کس تسکین نخواهد شد طبیبم تا نخواهد کشتن از بالین نخواهد شد

2 مرا بی باده چون ساغر کسی در خنده چون آرد شراب تلخ اگر نبود لبم شیرین نخواهد شد

3 اگر بخت اینچنین یاری دهد یار آنچنان باشد کسی غیر از اجل یار من مسکین نخواهد شد

4 چنین بدخو که من دیدم که گردد شاد از او روزی که روز دیگر از خوی بدش غمگین نخواهد شد

5 ز اشک و آه خود اهلی گرفتم ره کنی در سنگ به این‌ها رخنه‌ای در آن دل سنگین نخواهد شد

عکس نوشته
کامنت
comment