1 من عاشقم، نه رعنا، کز دوست کام خواهم کامم همین کزان در خاکی به کام خواهم
2 دارم هوس که میرم، در پیش تو کیم من؟ نه خضر و نه مسیحا، نه این مقام خواهم
3 از زنده داری شب چون نیم کشته گشتم از کشتگانت مانا خوابی تمام خواهم
4 من خون دیده نوشتم، این است عشرت من آیا چه جای بادا بی تو که جام خواهم؟
5 یابم اگر گدایی شامی به گرد کویت نقصان بود به همت، گر ملک شام خواهم
6 دیدن ز بس که بینم حسن تو دیگران را نه گل درست بینم، نه مه تمام خواهم
7 خود را سلام گویم از تو، بدین شوم خویش تو زر پخته بخشی، من سیم خام خواهم
8 بر درد عشقبازی، خسرو دوا نخواهد دردش نصیب من شد، من بر دوام خواهم