عاشقان گردم گرم از دل غمناک از اهلی شیرازی غزل 760

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

عاشقان گردم گرم از دل غمناک زنند

1 عاشقان گردم گرم از دل غمناک زنند گلرخان غنچه صفت جامه بتن چاک زنند

2 باشد ای گل که ببرق کرم از ممکن غیب آتش تفرقه یی در خس و خاشاک زنند

3 ازره غمزدگان سنگ ملامت برگیر تا شهیدان تو چون سبزه سر از خاک زنند

4 عاشقانی که نشویند بخونابه نظر شرمشان باد که لاف از نظر پاک زنند

5 دردمندان قدم اول بسر خویش نهند وانگهی دست بر آن حلقه فتراک زنند

6 سگ عیسی نفسانیم که این گرم روان گرچه خاکند قدم بر سر افلاک زنند

7 زاهدانی که محبت نشناسند که چیست عیب باشد که دم از دانش و ادراک زنند

8 سر هر کس نشود گوی بمیدان بتان اهلی این گوی مگر مردم چالاک زنند

9 چشم و ابروی خوشش گرچه دلم سوخت مپرس آنچه با جان من آن لعل لب میگون کرد

10 گنج عشق است دلم از غم آن دانه خال این چه گنجیست که موری چو مرا قارون کرد

11 ای رقیب اینهمه نخوت چه فروشی که بتو گوشه چشم علی رغم من محزون کرد

12 هرکخ دید آن صنم آراسته همچون بت چین نامسلمان بود ارقبله مه گردون کرد

13 کشتی می مده ای همنفس از دست که دوست دیده اهلی دلسوخته را جیحون کرد

عکس نوشته
کامنت
comment