1 شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست کم شادی ییست این که دل من حزین ازوست
2 بر ما نظر بگوشه چشمی نمیکند ما را اگرچه چشم وفا بیش ازین ازوست
3 او قصد کشتن از پی ناکامی ام کند غافل ازین که کام دل من همین ازوست
4 در حسن کی به خرمن گل نسبتش رواست خورشید من که خرمن خوشه چین ازوست
5 آن پاکدامن آینه اش بی غبار باد کاین پاکدیده را نظر پاک بین ازوست
6 اهلی بهوش باش که در جام گردش است زهر هلاک و دل طمعش انگبین ازوست
7 به دستاویز سر میخواست اهلی که در کویش رود سر پیشتر رفت