من که با لعل تو فارغ ز از خیالی بخارایی غزل 308

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم

1 من که با لعل تو فارغ ز می رنگینم خون دل می‌خورم و درخور صد چندینم

2 دورم از دولت دیدار تو و نزدیک است که ببینم رخ مقصود و چنین می‌بینم

3 زآن چو نافه خوشم از همدمی خون جگر که نسیمی‌ست ز زلفت نفس مشکینم

4 پیش از آن دم که گریبان درم از غصّه چو گل دامن آن به که ز خود غنچه صفت برچینم

5 گرم پرسیِّ توام سوخت چه باشد ای دوست که زمانی ببری دردسر از بالینم

6 گر نباشد سبب اشعار خیالی که برد پیش آن خسرو خوبان سخن شیرینم

عکس نوشته
کامنت
comment