هردم چو توپ می‌زندم از شهریار گزیدهٔ غزلیات 128

هردم چو توپ می‌زندم پشت پای وای

1 هردم چو توپ می‌زندم پشت پای وای کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای

2 دیر آشناتر از تو ندیدم ولی چه سود بیگانه گشتی ای مه دیرآشنای وای

3 در دامنت گریستن سازم آرزوست تا سر کنم نوای دل بی‌نوای وای

4 سوز دلم حکایت ساز تو می‌کند لب بر لبم بنه که برآرم چو نای وای

5 آخر سزای خدمت دیرین من حبیب این شد که بشنوم سخن ناسزای وای

6 جز نیک و بد به جای نماند چه می‌کنی نه عشق من نه حسن تو ماند به جای وای

7 ای کاش وای وای منش مهربان کند گر مهربان نشد چه کنم ای خدای وای

8 من شهریار کشور عشقم گدای تو ای پادشاه حسن مرنجان گدای وای

عکس نوشته
کامنت
comment