می‌روم از غم عشق تو چنان از اثیر اخسیکتی غزل 131

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

1 می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

2 همچو روی تو همه کار من آراسته بود وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

3 تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد هیچ شک نیست کزین واقعه من جان نبرم

4 این منم کز بر تو دور شدم، شرمم باد چه کنم، عاجز فرمان قضا و قدرم

5 بخت، خوش داشت به هر روز، وصال غم تو تا ز شبهای فراق تو چه آید به سرم

عکس نوشته
کامنت
comment