گیرم که دل از یاد تو خرسند از اهلی شیرازی غزل 223

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گیرم که دل از یاد تو خرسند توان داشت

1 گیرم که دل از یاد تو خرسند توان داشت بی جان تن فرسوده نگه چند توان داشت

2 خود گوی که این طوطی دلسوخته تا چند در حسرت آن لعل شکر خند توان داشت

3 با اینهمه تلخی نتوان ساخت که آخر یکبوسه زان لب چون قند توان داشت

4 سودا زده چون گوش کند پند خردمند این شیوه طمع هم ز هردمند توان داشت

5 ناصح همه حکمت بود این پند تو لیکن گر هوش بود گوش برین پند توان داشت

6 عهد تو و سوگند تو بسیار نپاید کافر بچه را چند بسوگند توان داشت

7 اهلی زهوای تو کسش باز نیارد سیمرغ نه مرغیست که در بند توان داشت

عکس نوشته
کامنت
comment