-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا دلیست که تا جان برون نمیآید تاب طره جانان برون نمیآید
2 چو ترک مهوش کافر نژاد من صنمی ز خیلخانه خاقان برون نمیآید
3 چو روی او سمن از بوستان نمیروید چو لعل او گهر از کان برون نمیآید
4 نمیرود نفسی کان نگار کافر دل بقصد خون مسلمان برون نمیآید
5 تو از کدام بهشتی که با طراوت تو گلی ز گلشن رضوان برون نمیآید
6 برون نمیرود از جان دردمند فراق امید وصل تو تا جان برون نمیآید
7 حسود گو چو شکر میگداز و میزن جوش که طوطی از شکرستان برون نمیآید
8 ببوی یوسف مصر ای برادران عزیز روانم از چه کنعان برون نمیآید
9 به قصد جان گدا هر چه میتوان بکنید که او ز خلوت سلطان برون نمیآید
10 چه سود در دهن تنگ او سخن خواجو که هیچ فایده از آن برون نمیآید