1 تا خاک راه همت اهل صفا شدم در دیده ها عزیزتر از توتیا شدم
2 من عندلیب گلشن قدسم ولی چه سود کز زلف تو مقیّد دام بلا شدم
3 گرچه شدم ز کعبه به بتخانه باک نیست روی تو بود قبلهٔ من هرکجا شدم
4 از دار و گیر رستهٔ بازار عاشقان سودم هیمن بس است که شهر آشنا شدم
5 تا پرده بر گرفت ز مهرِ رخت صبا مانند ذره رقص کنان در هوا شدم
6 تا در هوای قدّ توام جان و سر چو سرو بر باد رفت از همه آزاد تا شدم
7 از سر نهاده ام هوس تاج سلطنت ز آن دم که بر درت چو خیالی گدا شدم