هر چند از وصالت ای آفتاب از اهلی شیرازی غزل 1004

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هر چند از وصالت ای آفتاب دورم

1 هر چند از وصالت ای آفتاب دورم یکذره نیست هرگز در دوستی قصورم

2 چندان رخ تو دیدم کز دیده در دل آمد اکنون بدیده دل می بینم و صبورم

3 در غیبت از خیالت جانم حضور دارد چون در حضورت آیم از غیر بیحضورم

4 امروز ای پریرخ کز حسن آفتابی در سایه توام من از خود مساز دورم

5 از سوز عشق اهلی دل زنده شد چو شمعم روزیکه هم بمیرم خیزد ز خاک نورم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر